و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!

متن مرتبط با «برفِ» در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! نوشته شده است

برفِ سُرخ

  • هشتمین روز از پنجمین ماهِ هشت سالِ پیش. سه روزِ سخت گذشت. در تاریکی و ترس و هراس و نکبت. آخرین‌شان من بودم، وقتی که خبر آوردند که همه آزاد شدند جز من، مادر در را بست، خودش را زد:فکر نمی‌کردم هرگز ببینمت... بعدتر وقتی گفتند برو باور نمی‌کردم.  امروزِ هشت سالِ قبل، ساعاتی که تاریک‌تر بودند. بعدتر جاده‌ای پر از ماشین و هیاهو، باریکه‌ای کنارش، خارزار، زخمهایی به چرک، پایی هم که برهنه است و تنی که فرسوده. یادش می‌آید چشمان‌اش هراس بود شاید.  پانزده روز بعد از شب. زبان باز کرده. ولی سفر آغاز شده. ماه‌های دربه‌دری، روزهایی جنوب، شبهایی شمال، وقتهایی مغرب، ایامی مشرق، ساعاتی که کش آمده‌اند، درد و محن,برفِ,سُرخ ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها