مَزْمورِ حُزنْ

ساخت وبلاگ

کَسی را می‎شناخت که هر وقت از "شدَّتِ حُزنْ نَفْس‎اش مُشرِف به موت می‎شُد" و "حُزن" بر نازُکایِ جانِ تفته و بی‎تاب‎اش گرانی می‎کرد، بخصوص اگر در جایی و جمعی می‎بود، در حضوری می‎بود، بزبانی بیگانه حرفهایی می‎زد، زبانی که آن "حاضران" در نیابندش(حتّی شنیده‎ام هر بار بزبانی و با لحنی خاصّ). قَدری غَریب بود. انگار حتّی نمی‎خواست کَسی بفهمد هست. حتّی شَنیده‎ام که یکبار با خود در گوشه‎ای می‎خوانْده:

مِن اَیِّ بِلادٍ اَتَیْت، مِن اَیَّ حَظیرةٍ لا اسْمَ لَها؟

لَمْ یَکْتَمِلْ وطنی بَعْدُ، رُوحی بَعیدةً و لا مُلْک لیَ.

و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 62 تاريخ : چهارشنبه 3 خرداد 1396 ساعت: 4:06