فی عَیْنَیْکِ آلافُ المَرایا...

ساخت وبلاگ

 عِنْدَما تَبْدَأُ فی عَیْنَیْکِ آلافُ المَرایا بَالکَلامْ

 یَنْتَهِی کُلُّ کَلامْ ...

 و اَرانی صامِتًا فی حَضْرَةِ العِشْقِ،

 و مَنْ فی حَضْرَةِ العِشْقِ یُجاوِبْ؟

 فَاِذا شاهَدْتِنِی مُنْخَطِفَ اللَّوْنِ، غَرِیبَ النَّظَراتِ...

 و اِذا شاهَدْتِنِی اَقْرَأُ کَالطِّفلِ صَلاتِی...

 و علیٰ رَأْسِی فَراشاتٌ، و اَسْرابُ حَمامْ...

 فَاَحِبِّینِی، کَما کُنْتِ، بُعُنْفٍ و جُنُونِ...

 و اٌعْصِرِی قَلْبِیَ، کَالتُّفّاحَةِ الحَمْراءِ، حَتّیٰ تَقْتُلِینی...

 و علیٰ الدُّنیا السَّلامْ...

..........

 دیگر بار که در چَشْمانَتْ هِزاران آینه، دوبارینه سُخَنْ می‎گویند

 هر سُخَنی [جُمْلِگیّ سُخَنانْ] پایان می‎گیرد...

 خود را در آستانۀ عِشْقْ خاموش می‎یابم

 و کیست که در آستانِ عِشْقْ پاسُخی گوید؟

 اگر مرا پَریده رنگ و غَریبْنِگاه دیدی...

 و اگر دیدی چونان کودکی نماز می‎گُزارم

 و بر سَرَم پروانه‎ها و فوجی از کبوتران است...

 به تُندی[شدّت] و جنون‎ام، همچون گذشته، دوست‎بدار

 قَلْبَم را بِفِشار، چونان سیبی سُرخ، حتّی اگر کُشته‎ام خواهی...

 و بر دُنیا بدرود...

 __________

 * پارهای از شِعرِ «تَجَلَّیاتٌ صُوفِیَّه» از ”نِزار قَبّانی“. با نیم‎نگاهی به تَرجَمۀ موسیٰ اسوار.

**شعر را برای کَسی تَرجَمه کرده‎ام که، بی‎هیچ گفت‎وگویْ می‎توانم در حقَّش گفت: «مرا در همه عالَم یک دوست باشد!». به خواستِ همان یگانه دوستْ نامش مکتوم ماند...آرزویی از سویدایِ دل و جان: أَحوالش بهبود یابد. همین و بَس.

و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز!...
ما را در سایت و خاتمة الکآبهْ: برایِ «سینِ» عزیز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3genesis0 بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 19:56